کی از بحثهایی که درباره دوره فرمانروایی علی بن ابیطالب (ع) پیش میآید، نحوه برخورد او با ایرانیان است. البته در منابع از ناآرامیهایی در بخشهای گوناگون ایران سخن گفته شده است ولی از آنجایی که تنشهای مهمی در مناطق مرکزی رخ داد، از ناآرامیهای شهرهای ایرانی، به صورت حاشیهای سخن راندهاند و گویا چندان به این موضوع اهمیت ندادهاند. این موضوع سد بزرگی در برابر شناخت ما از چگونگی این رویدادها میباشد و متأسفانه تناقضات بسیار بسیار زیادی در این روایات دیده میشود. یک راوی یک نوع دفع ناآرامی را نقل کرده است و راوی دیگر نوع دیگر!!! حتی در جایی یک راوی، یک ناآرامی را مربوط به دوران عثمان دانسته و راوی دیگر مروبط به دوران علی! تناقضات تا جایی است که حتی در ناآرام شدن برخی مناطق تردید وجود دارد. تناقضات وقتی بیشتر میشود که در یک منبع مهم و کهن مانند تاریخ یعقوبی که مؤلف آن شیعی مذهب بوده، به بسیاری از ناآرامیها اشاره نشده است و از طرفی در منابع متأخر داستانهای جدیدی مشاهده میکنیم.
متأسفانه دادهها و منابع قابل اعتمادتر همانند کتیبهها و یا الواحِ راهگشا از آن دوران در دسترس نیست که بتوانیم با منابع مکتوب تاریخی تطبیق دهیم.
نکته آنجاست که این روزها برخی بدون در نظر گرفتن شرایط منابع و روایتهای گوناگون و تناقضات آنها اینچنین القا میکنند که در زمان علی ایرانیان زیادی قتل عام شدند. اما با بررسی منابع در مییابیم که تناقضات آشکاری دیده میشود.
موضوع دیگر کم رنگ بودن شدید علی در فتوحات است در صورتی که او در زمان پیامبر مَردِ جنگ بوده و حتی به اسدالله (شیر خدا) مشهور شده است اما در فتوحات خلفا هیچ نقشی ایفا نکرد. صرفا یک مشاوره نوشتند که در نوع خود عجیب است چرا که اگر قرار بود در جنگها اینچنین نقشی داشته باشد با توجه به پیشینه نظامی خود حتما یکی از سردارها میشد اما در هیچ کدام از جنگها شرکت نکرد. این کمرنگی اسدالله در فتح الفتوح مسلمین! شاید به نوعی مخالفت علی با این اقدامات و در نتیجه مخالفتهای او را با دیگر خلفای نخستین نشان میدهد. در ادامه ملاحظه خواهیم کرد که روایاتی که از مشاوره هم میگویند تناقض دارند و حتی میتوان به آن مشاوره محدود درباره فتوحات هم تردید کرد. جالب آنکه در زمان علی بن ابی طالب، فتوحات متوقف شد و باز هم بعد از علی با همه تنشهایی که امویان داشتند، فتوحات ادامه یافت. این موضوع هم میتواند یکی از دیگر دلایل مخالفت علی با اقدامات دیگر خلفای نخستین باشد.
همواره در پژوهشهای تاریخی باید به این بیاندیشیم که چه مطالبی در منابع ممکن است نیامده باشد! با توجه به آنکه اکثر منابع توسط نویسندگان اهل تسنن نوشته شدند شاید به دنبال این بودند که رفتار علی را همانند دیگر خلفا نشان دهند و اختلافات علی با دیگر خلفای نخستین را نادیده بگیرند.
در این نوشتار منابعی مانند تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، فارسنامه ابن بلخی، مروج الذهب مسعودی، فتوح البلدانبلاذری و الفتوح مورد بررسی قرار میگیرند اما با توجه به شرایط ویژه تاریخ طبری کمی بیشتر درباره تاریخ طبری سخن میگوییم.
.
آیا همه روایات تاریخ طبری را میتوان پذیرفت؟
در بسیاری از نوشتهها مشاهده میکنیم که به یک صفحه از تاریخ طبری استناد میکنند و اصلا به راویان آن اشاره نمیکنند. اما حداقل خود طبری به هیچ وجه ادعا نکرده که همه کتابش صحیح است و روایات را به همراه نام راویان آورده است.
ویژگی تاریخنگاری طبری این است که غالبا روایات مختلفی از رویدادهای تاریخی درباره یک واقعه نقل کرده است! وی به صحت نسبی روایات توجه زیادی نداشته است و برای آنها مزیت و برتری قائل نشده و چنین به نظر میرسد که هدف او جمع آوری و ثبت و نگهداری رویدادهای گذشته بوده است. ذکر این نکته مهم است که بدانیم نقل روایات متضاد در تاریخ طبری نشان دهنده منابع مختلف و متعددی است که او از آنها بهره برده است. خاصه استفاده از روایتهای شفاهی که حتی در صورت وجود یک مأخذ واحد با تفاوتهای چشمگیری بیان میشود (عرفان منش، ١۳۸۹: صص ۳۰-۳١).
متأسفانه در تاریخ طبری روایات بسیار زیادی دیده میشود که جنبه افسانهای دارند ولی باز هم طبری آنها را ثبت کرده است و خیلی اوقات به آنها استناد میشود.
از این بابت برای یک پژوهشگر در عصر حاضر لازم است سنجش برتری یک روایت نسبت به روایت دیگر در تاریخ طبری را انجام دهد. هرچند کار خیلی دشواری است و در برخی اوقات نشدنی است و نمیتوان تصمیم قطعی گرفت. بهتر است هر استنادی که به طبری صورت می گیرد حتما نام راوی آن هم آورده شود و حتی به روایتهای دیگر هم اشاره شود.
البته چنین شرایطی در دیگر منابع همانند فتوح البلدان بلاذری هم دیده میشود.
.
ناآرامیها
پیش از آنکه به بررسی منابع بپردازیم باید یک نگاه کلی به دلایل وقوع ناآرامیها داشته باشیم. در واقع در تحلیل ناآرامیها باید با مردمان آن زمان هم نفسی داشته باشیم. هم مردمی که قیام کردند و هم کسانی که به مقابله با آنها پرداختهاند تا بتوانیم به شناخت نزدیک شویم. به هر حال مردم مناطق مختلف ایران، هنوز روال سابق در ذهنشان بود و تفاوت گذاریهایی که میان عربها و غیرعربها بود آنها را آزار میداد و به دنبال فرصتی برای رهایی بودند. از طرفی هر حکومتی برای ایجاد امنیت مجبور به مقابله با کسانی است که اینچنین اعتراض میکنند و از پرداخت خراج سرباز میزنند.
به هر حال با گذشت زمان ایرانیان مهمترین حامیان علویان شدند و در جنبشهای علوی، ایرانیان نقش مهمی را ایفا کردند. شاید این پیوستن ایرانیان به علویان به دلیل سیاست علویان در برداشتن تفاوتگذاری بین عربها و غیرعربها بود. یعقوبی درباره فرمانروایی علی اینچنین نوشته است: «علی مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را» (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۸۲). این درحالی است که بعدها در دوران امویان، سردمداران این حکومت اعتقاد داشتند که عرب به دیگر اقوام برتری دارد و حتی این اعتقاد وجود داشت که «من ابغض العرب ابغضه الله» (العقد الفرید: ج۳، ص ۲۷۸). بنابراین برخورد سخت و خشنی با غیر عربها و به ویژه با کسانی داشتند که علیه آنها قیام میکردند.
اما به هر حال منابع از ناآرامیهایی در فارس و کرمان و ری و خراسان در زمان علی خبر دادهاند که تا حدودی کمتر از ناآرامیهای خلفای پیشین و بسیار بسیار کمتر از دوران های بعدی است. اما درباره وقوع برخی از این ناآرامیها مانند ری تردیدهای جدی وجود دارد. مهم ترین ناآرامی مربوط به فارس و استخر است که این روزها مورد توجه قرار گرفته است.
.
ناآرامی فارس و کرمان
طبری و مسعودی درباره ناآرامی در حوالی فارس مطالبی را نوشتند. اما در یک منبع متأخر یعنی فارسنامه ابن بلخی که مربوط به سده ششم هجری است، از این رویداد یاد شده است و مطالب جدیدی در آن دیده میشود. از این روی چندان نمیتوان به فارسنامه اعتماد کرد.
طبری درباره این ناآرامیها چهار روایت میآورد. در برخی از این روایات، ابن عباس مسئول دفع نا آرامیها معرفی می شود و بر اساس روایات دیگر زیاد بن ابیه مسئولیت را بر عهده گرفته است. در برخی از آنها از دفع با جنگ یاد می شود و در برخی دیگر از دفع ناآرامی ها با تدبیر یاد میشود. به طوری که در یکی از آنها مسئول دفع به انوشیروان دادگر تشبیه شده است.
در اینجا عینا نوشتههای طبری را میآوریم:
روایت یکم:
عمرو گوید: وقتى ابن حضرمى کشته شد و مردم درباره على اختلاف کردند مردم فارس و کرمان به طمع افتادند که خراج را بشکنند و مردم ناجیه بر عامل خویش بشوریدند و عاملان خویش را برون کردند.
.
روایت دوم:
على بن کثیر گوید: وقتى مردم فارس از دادن خراج ابا ورزیدند على درباره کسى که ولایتدار فارس شود با کسان مشورت کرد، جاریه بن قدامه گفت: «اى امیر مؤمنان! مى خواهى مردى سخت سر و سیاستدان و با کفایت را به تو نشان دهم؟» گفت: «کى؟» گفت: «زیاد» گفت: «این کار از او ساخته است.» و او را ولایتدار فارس و کرمان کرد و با چهار هزار کس آنجا فرستاد که بر ولایت تسلط یافت و به استقامت آمدند.
.
روایت سوم:
شعبى گوید: وقتى مردم جبال بشوریدند و خراج دهان طمع آوردند که خراج را بشکنند و سهل بن حنیف را که عامل على بود از فارس برون کردند، ابن عباس بدو گفت: «کار فارس را کفایت مى کنم.» آنگاه سوى بصره رفت و زیاد را با گروهى بسیار سوى فارس فرستاد که به کمک آنها بر فارس تسلط یافت و خراج دادند.
.
روایت چهارم:
پیرى از مردم استخر گوید: پدرم مى گفت: «زیاد را دیدم که سالار فارس بود و ولایت یک پارچه آتش بود، زیاد چندان مدارا کرد که مانند پیش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى گفتند: رفتار این عرب همانند رفتار خسرو انوشیروان بود که نرمش و مدارا مى کرد و مى دانست چه کند.» گوید: وقتى زیاد به فارس آمد کس پیش سران ولایت فرستاد و کسانى را که به یارى وى آمدند وعده داد و آرزومند کرد، جمعى را نیز بیم داد و تهدید کرد، بعضى را به جان بعضى دیگر انداخت، بعضى ها خطر گاه دیگران را گفتند، گروهى گریختند، گروه دیگر به جاى ماندند. بعضیشان بعضى دیگر را بکشتند و فارس بر او راست شد، اما با گروهى مقابل نشد و جنگى نکرد. در کرمان نیز چنین کرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولایتهاى آنجا بگشت و بکسان وعدههاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولایت به استقامت آمد. سپس سوى استخر رفت و آنجا فرود آمد و میان بیضا و استخر قلعه هاى استوار کرد که قلعه زیاد نام گرفت و اموال را آنجا برد. بعدها منصور یشکرى آنجا قلعه گى شد و اکنون قلعه منصور نام دارد. پس از آن سال چهلم در آمد».
(تاریخ طبری: ج ۶ ، صص ۲۶۷۴-۲۶۷۵).
به راستی گزینش روایت از بین این روایات سخت است… اما به هر حال اکثر روایاتی که طبری آورده است، «زیاد» مسئول دفع ناآرامی ها شده است. در یکی از روایات که از طرف یکی از ساکنان محلی نقل شده است، از مدارای زیاد بن ابیه یاد شده است و رفتار او را همانند انوشیروان دادگر معرفی کرده است! میدانیم که خسرو انوشیروان نماددادگری و دادگستری برای ایرانیان بوده است. در این روایت به تدبیر زیاد در مقابله اشاره شده است به طوری که سران ولایات را به جان هم انداخته است و ناآرامی ها دفع شدهاند. با توجه به اینکه این روایت توسط یکی از ساکنان محلی که از پدرش شنیده است نقل شده است قابل تأمل می شود و جالب آنکه مسعودی در مروج الذهب هم به چنین روایتی اشاره می کند:
ابو عبیده معمر بن مثنى نقل کرده آن بود که وقتى سهل بن حنیف را از فارس برون کردند، على حکومت آنجا را به زیاد داد و زیاد دسته هاى مختلف آنجا را بجان هم انداخت تا بر فارس غلبه یافت و در نواحى آن سفر همى کرد تا کار ولایت بسامان رسید (مروج الذهب: ج ۲، ص ١۰).
اما موضوعی هم در یک منبع متأخر یعنی فارسنامه آمده است. در حالی که به نظر میرسد منبع فارسنامه همین تاریخ طبری بوده است اما مواردی در آن آمده است که در تاریخ طبری وجود ندارد. در روایات دیگر از جمله روایت پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز هم مواردی را در فارسنامه میبینیم که در طبری نیست!!! مشخص نیست فارسنامه با این فاصله زمانی زیاد با رویدادها و حتی صدر اسلام این اضافات را از کجا آورده است؟! از این رو بها دادن به گفتههای اینچنینی فارسنامه دشوار است.
در فارسنامه نوشته شده است که شورشی در زمان خلافت عثمان در استخر (اصطخر) روی داد که به صورت بسیار خونین سرکوب شد. بعد از آمدن علی هم آن مناطق نا آرام شدند و باز هم سکوب خونینی رخ داد. در اینجا عینا متنفارسنامه ابن بلخی را می آوریم:
…نوبت خلافت بامیرالمومنین علی علیه الصلواه و السلام آمد ولایت عراق و پارس جمله به عبدالله بن عباس رضی الله عنها سپرد و در آن فور مردم اصطخر دیگر باره سر بر آوردند و غدر کردند عبدالله بن عباس لشکر آنجا کشید و اصطخر به قهر بگشاد و خلایقی بی اندازه بکشت و چون این آوازه به دیگر شهرهای پارس افتاد هیچ کس بر نیارست آوردند جمله صافی و مستخلص ماند و هر روز اسلام ایشان زیادت میشد… (فارسنامه: صص ١١۶-١١۷).
روایت ابن بلخی بسیار متأخر است و قابل پذیرش نیست و از طرفی ابن بلخی مینویسد عبدالله بن عباس به جنگ با قیام کنندگان رفت در صورتی که در اکثر روایات طبری آمده است که زیاد به جنگ قیام کنندگان رفت.
در هر حال این بود آنچه در منابع آمده است. متأسفانه در رویدادهای اینچنین به دلیل وجود روایات گوناگون تصمیم گرفتن سخت است. هرچند روایتی که طبری از پیری ساکن استخر نقل کرده است، قابل تأمل است چرا که از طرف یکی از ایرانیان و ساکنین محلی نقل شده است، همچنین مسعودی هم روایتی شبیه به آن آورده است.
.
آیا ری در زمان علی ناآرام شد؟!
درباره ناآرامیهای ری در زمان علی به فتوح البلدان بلاذری استناد می کنند. اما بلاذری دو روایت را نقل می کند و جالب آنکه در یکی از روایات ناآرامیهای ری در زمان عثمان تمام شده است:
روایت یکم:
بکر بن هیثم از یحیى بن ضریس قاضى رى روایت کرد که رى پس از آنکه در زمان حذیفه فتح شد مداما سر به عصیان بر مى داشت و باز فتح مى شد تا آنکه آخرین بار قرظه بن کعب انصارى در زمانى که ابو موسى از جانب عثمان بر کوفه ولایت داشت آن را بگشود و از آن پس استوار ماند. عمال رى در قلعه زینبدى منزل مى گزیدند و در مسجدى که جلوى قلعه ساخته شده بود نماز جمعه مى خواندند (فتوح البلدان: ص ۴۴۸).
مشخص است که بر اساس این روایت ناآرامیها در زمان عثمان به پایان رسیده است اما بلاذری در ادامه روایت دیگری هم نوشته است:
روایت دوم:
عباس بن هشام از پدر خود و او از جد وى حکایت کرد که على، یزید بن حجبه بن عامر بن تیم الله بن ثعلبه بن عکابه را بر رى و دستبى ولایت داد و چون در خراج اختلاس کرد على او را به زندان افکند.
یزید از زندان خارج شد و به معاویه پیوست. ابوموسى خود به غزاى رى رفت. اهل رى از فرمان بردارى خارج شده بودند و او آن بلد را برقرار وضع نخستش بگشود (همان: صص ۴۴۸-۴۴۹).
باز هم تناقض در این روایات دیده میشود، به صورتی که یک راوی پایان ناآرامیهای ری را در زمان عثمان دانسته و راوی دیگر در زمان علی! این در حالی است که دیگر منابع نظیر تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی از این رویداد در زمان علی خبر ندادهاند و همین موضوع ابهامات را بیشتر میکند، به طوری که این احتمال پیش میآید که ری در زمان علی ناآرام نشده است.
.
ناآرامی خراسان
در چند منبع همچون تاریخ طبری، فتوح البلدان و تاریخ یعقوبی از ناآرامی یا فتح خراسان یاد شده است اما درباره چگونگی دفع آن کاملا با یکدیگر مغایر هستند و حتی درباره سال وقوع آن هم اشتراک ندارند!! باز هم تناقضاتی که بسیار قابل توجه میباشند.
بلاذری ناآرامی خراسان را در آخر سال سى و هشتم و آغاز سال سى و نهم نوشته است اما طبری این رویداد را مربوط به سال سی و هفتم نوشته است! طبری از راوی نقل میکند که موضوع خراسان برای بعد از جنگ صفین بوده است و یعقوبی مینویسد برای بعد از جنگ جمل بوده است!! جالب آنکه مسئول دفع هم در روایتهای مختلف تفاوت دارد؛ اینها بدان معنا هستند که باز هم تناقضات زیادی درباره این موضوع وجود دارد.
بلاذری درباره خراسان اینچنین نوشته است:
على بن محمد بن عبد الله بن ابى سیف ما را خبر داد… (فتوح البلدان: ص ۶۰۲) در آخر سال سى و هشت و آغاز سال سى و نه، به هنگام خلافت على بن ابى طالب رضى الله عنه، حارث بن مره عبدى داوطلبانه و با اجازه على به آن ثغر رفت و ظفر یافت و غنائم و بردگانى به چنگ آورد و در یک روز هزار رأس قسمت کرد. سپس وى و همراهانش، جز گروه اندکى، در سرزمین قیقان کشته شدند. قتل وى به سال چهل و دو رخ داد و قیقان از جمله بلاد سند در نزدیکى خراسان است (همان: ص ۶۰۳).
اما طبری به صورت دیگری این درباره خراسان نوشته است:
در همین سال [سال سی و هفتم] چنانکه گویند على بن ابى طالب جعده بن هبیره را به خراسان فرستاد.
شعبى گوید: وقتى على از صفین باز گشت. جعده بن هبیره مخزومى را سوى خراسان فرستاد که تا ابر شهر رفت که مردم کافر شده بودند و مقاومت کردند. جعده پیش على باز آمد که خلیده بن قره یربوعى را فرستاد. خلیده مردم نیشابور را محاصره کرد تا به صلح آمدند، مردم مرو نیز با وى صلح کردند. دو دختر از شاهزادگان بدست وى افتاد که به امان تسلیم شده بودند و آنها را پیش على فرستاد که گفت مسلمان شوند و شوهرشان دهد.
گفتند: «دو پسران خود را شوهران ما کن.» اما على نپذیرفت. یکى از دهقانان گفت: «آنها را به من ده که این حرمتى است که با من مى کنى».
على دو دختر را بدو داد که پیش وى بودند و دیبا برایشان مى گسترد و در ظرف طلا غذا می داد. پس از آن سوى خراسان باز گشتند (تاریخ طبری: ج ۶، صص ۲۵۸۲-۲۵۸۳).
این روایتی که طبری آورده از آن دسته روایاتی است که به نظر میرسد خالی از افسانه نیست. چرا که از دخترانی یاد میشود که که خواستار ازدواج با پسران علی هستند و یادآور رویکرد عوام به مسائل تاریخی است! در روایت بلاذری، حارث بن مره عبدى به خراسان فرستاده شد و در نوشته طبری جعده بن هبیره مسئولیت را بر عهده گرفت!! باز هم در چگونگی برخورد با مردمان آن مناطق اختلاف دیده میشود!
یعقوبی روایتی شبیه به آنچه در تاریخ طبری آمده را نقل میکند با این تفاوت که پس از جنگ جمل رخ داده است:
چون علی از جنگ جمل فراغت یافت، جعده بن هبیره بن ابی وهب مخزومی را به خراسان فرستاد و ماهویه مرزبان مرو بر او در آمد. پس برای او نوشته ای نگاشت و پیشنهادها او را امضا کرد و او را فرمود که از خراج همانچه را در عهده او نهاده بود حمل کند، پس مالی را به قرار همان وظیفه پیشین به سوی او حمل کرد (تاریخ یعقوبی، ١۳۸۲: ج ۲، ص ۸۲).
فقط می توان شباهت روایاتی که در تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری آمده است را قابل تأمل دانست که از صلح نوشتهاند. با این حال باز هم تناقضات درباره این موضوع وجود دارد.
.
آیا علی در فتوحات ایران نقش داشته است؟
یکی از مواردی که شاید بی ارتباط به این موضوع نباشد، بررسی نقش علی بن ابی طالب در فتوحات دیگر خلفای نخستین آن هم در ایران است. معمولا نقش علی را در مشاوره می دانند و به بخشهایی از نهج البلاغه (خطبه ١۴۶)استناد میکنند اما نهج البلاغه درباره این موضوع منبع دست اول محسوب نمیشود چرا که نسبتا متأخر است. البته بخشهایی از نهج البلاغه که دارای سخنان اخلاقی هستند جایگاه خاص خود را دارند اما درباره این موضوع که به رویدادهای تاریخی مرتبط است باید نگاهی به منابع پیشین داشته باشیم.
آنچه در چند روایت محدود به صورت کلی آمده، این است که ایرانیان در یکی از جنگها نیروی فراوانی را گردآورده بودند و این موضوع باعث شد که عمر بن خطاب به فکر چاره جویی بیفتد و حتی در ابتدا به نظرش رسید که خودش مستقیما در میدان حضور پیدا کند اما مشورت کرد و بعد تصمیم نهایی را گرفت به طوری که با مشاوره علی از رفتن منصرف شد.
وقتی به منابع پیشین نگاه میکنیم باز هم تناقضات و ابهامات گوناگون درباره این داستان آشکار میشوند. بزرگترین تناقض این است که منابع درباره اینکه مشاوره علی درباره کدام جنگ گفته شده است، اشتراک ندارند. در تاریخ طبری نقل میشود که مرتبط با جنگ نهاوند است (تاریخ طبری: ج ۵، صص ١۹۴١-١۹۴۲) اما در کتاب الفتوح این مشاوره دربارهجنگ قادسیه است!!! (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). به راستی این تناقض بزرگی است و وقتی دیگر روایات را بررسی میکنیم تناقضات بیشتر میشوند. با آنکه مشخص است این مشاورهها به یک مشاوره به خصوص اشاره دارند چرا که داستان ها کاملا شبیه هستند و درون مایه یکسانی دارند اما حتی جملاتی که علی در این مشاوره به کار برده است اشتراک دقیق ندارند.
جدا از این، طبری نزدیک به هشت روایت از راویان گوناگون درباره جنگ نهاوند نقل میکند که فقط در دو مورد به چنین مشاورهای اشاره میشود که به نظر میرسد یکی از آنها ریشه در دیگری دارد. طبری روایاتی را از ابن اسحاق، ابو جعفر، سائب، زیاد بن جبیر، سیف، ابو طعمه، ابو بکر هذلى نقل کرده است که در اکثر آنها از مشاوره علی خبری نیست و فقط در روایت ابوطعمه و ابوبکر هذلى چنین چیزی آمده است.
این تناقضات وقتی جالب میشود که شرایط علی و کمرنگی او در فتوحات مورد توجه قرار میگیرد. علی در زمان پیامبر مرد جنگ بوده و حتی به اسدالله (شیر خدا) مشهور بوده است اما در فتوحات خلفا اصلا حضور نیافت. اگر قرار بود در جنگها نقشی داشته باشد با توجه به پیشینه نظامی خود حتما یکی از سردارها میشد اما در هیچ کدام از جنگها شرکت نکرد. این کمرنگی اسدالله در فتح الفتوح مسلمین! شاید به نوعی مخالفت علی با این اقدامات و در نتیجه مخالفتهای او را با دیگر خلفای نخستین نشان میدهد. در زمان علی بن ابی طالب، فتوحات متوقف شد و باز هم بعد از علی با همه تنشهایی که امویان داشتند، فتوحات ادامه یافت. این موضوع هم میتواند یکی از دیگر دلایل مخالفت علی با اقدامات دیگر خلفای نخستین باشد. کنار گذاشتن اکثر عاملان عثمان در ابتدای خلافت علی اختلافات کلی را آشکار میسازد. با توجه به این شرایط و البته تناقض شدید منابع درباره آن مشاوره، حتی میتوان به این مشاورهها هم تردید کرد!! ممکن است علی در موضوعات دیگر مشاورههایی داده باشد اما به راستی پذیرفتن این مشاوره او درباره فتوحات کمی دشوار است.
برای روشن شدن تناقضات به بررسی نوشتههای منابع میپردازیم.
طبری در یکی از روایاتش درباره جنگ نهاوند مشاوره را اینچنین آورده است:
ابو طعمه گوید: آنگاه على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و گفت: «اى امیر مؤمنان، جماعت راى صواب آوردند و مکتوبى را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیشى و کمى نیست، این دین خداست که عیان کرده و سپاه اوست که بوسیله فرشتگان قوتشان داده و تأیید کرده تا بدینجا رسیده. خداوند به ما وعده داده و وعده خویش را وفا مى کند و سپاه خویش را یارى مى کند، وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهرهها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامى فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشتهاند، بنویس که دو سوم آنها سوى پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعى از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند» (تاریخ طبری: ج ۵، ص ١۹۴۳).
اگر علی که به واسطه جنگ آوریش به شیرخدا مشهور شده است، باور داشت که که این جنگها به حق هستند و فرشتگان سپاه اسلام را قوت دادند و…. چرا با توجه به پیشینهاش، خودش مستقیما در جنگها حضور پیدا نکرد و در راه دین خدا جهاد نکرد!!! حتی جملاتی که در مشاورهها آوردند با رفتار علی تناقض دارد و به نوعی هواداری از عمر بن خطاب در این جملات دیده میشود.
جالب آنکه راوی دیگری جملات را طور دیگری آورده است:
ابو بکر هذلى گوید: … على بن ابى طالب برخاست و گفت: «اما بعد، اى امیر مؤمنان! اگر مردم شام را از شام ببرىرومیان سوى زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببرى حبشیان سوى زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروى همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روى دارى مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جاى گذار و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهى با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش سوى کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سختتر و مصرانهتر حمله کنند. آنچه از حرکت پارسیان گفتى خدا حرکتشان را از تو ناخوشتر دارد و قدرت وى به تغییر چیزى که ناخوش دارد بیشتر است. درباره شما پارسیان گفتى، ما در گذشته به پشتیبانى شمار جنگ نمى کردیم، بلکه به پشتیبانى ظفر جنگ مى کردیم.» (همان: ج ۵، ص ١۹۴۵).
در کتاب الفتوح که این مشاورهها با همین درون مایه درباره قادسیه گفته شده است (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). مشخص است که همه این مشاورهها به یک مشاوره خاص اشاره دارند و البته تناقضات زیادی در آنها است که اشاره شد.
جالب آنکه در منابع دیگر نظیر تاریخ یعقوبی و… اصلا از چنین چیزی یاد نشده است!! با توجه به آنکه اکثر منابع توسط نویسندگان اهل تسنن نوشته شدند شاید به دنبال این بودند که رفتار علی را همانند دیگر خلفا نشان دهند و اختلافات علی با دیگر خلفای نخستین را نادیده بگیرند و علی را هوادار دیگر خلفا نشان دهند.
کتاب نامه:
– آقایی شریف، مرتضی (۱۱ تیر ۱۳۹۵). «آیا ایرانیان در زمان علی بن ابیطالب قتل عام شدند؟!». پایگاه خردگان.
نشانی رایاتاری: http://kheradgan.ir/?p=13808
– العقد الفرید. ابن عبد ربه. بتحقیق مفید محمد قمیحه. لبنان: دار الکتب العلمیه. ۱۹۸۷.
– الفتوح. ابن اعثم کوفى. ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى. تحقیق غلامرضا طباطبائى مجد. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ١۳۷۲.
– تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک). محمد بن جریر طبری. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر. ١٣٧۵.
– تاریخ یعقوبی. احمد بن اسحاق یعقوبی. ترجمه محمد ابراهیم آیتی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. ١۳۸۲.
– تحقیق علمی درباره پیشینه و کیستی ذوالقرنین. جلیل عرفان منش. تهران: فرهنگ مکتوب. ١۳۸۹.
– فارسنامه. ابن بلخی. تصحیح گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون. تهران: اساطیر. ١٣۸۵.
– فتوح البلدان. احمد بن یحیى بلاذرى. ترجمه محمد توکل. تهران: نشر نقره. ١۳۳۷.
– مروج الذهب و معادن الجوهر. ابو الحسن على بن الحسین مسعودی. ترجمه ابو القاسم پاینده. تهران: انتشارات علمى و فرهنگى. ١۳۷۴.
௹ ازحضور پر مهر شما بی نهایت سپاسگزارم௹
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
,
:: برچسبها:
آیا علی ابن ابیطالب با ایرانیان دشمنی داشت؟ ,
,
ایران در زمان امام علی ,
ایران در زمان خلافت علی امام اول ,
شیعیان سرکوب قیام های مردمی ایرانیان در زمان علی شورش خراسان در زمان علی شورش ری در زمان علی شورش فارس و کرمان در زمان علی ,
قتل عام مردم فارس توسط امام علی ,
قیام های مردم ایران در زمان امام علی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 699
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10