تصاویر انتخابی

دانلودنماهنگهای دیدنی

موسیقی

 

سلام دوستان عزیز

جهت مشاهده نماهنگ های  زیبای مذهبی واجتماعی ازجمله

نماهنگ های فوق العاده تماشایی لری بااجرای اساتیدبنام موسیقی لرستان همچون

سیف الدین آشتیانی،ایرج  رحمانپور،فرج علیپور،رضاسقایی،محمدباجلوند و...

به لینک زیرمراجعه نمایید.


www.aparat.com/asirdel110 

 

غربت قبیله من

فرهنگی

*سلام بنام حضرت دوست ڪه هرچه داریم ازلطف وڪرم اوست...*

*بنام حرمت که اگه ازبین بره دوستي دیگرمعنایي نداره...,

یادقبیله

    نام‌آوران قافله از یاد رفته‌اند

 *لُرهای باشرف،محله ازیاد رفته‌اند*


 *من مانده‌ام به‌راستی!اچنین بی صدا؟*

     *شیران مانده درتله ازیادرفته‌اند*


   *«مجلس تمام گشت وبه آخررسید کار»*

   *اسطوره‌های حوصله ازیادرفته‌اند*


    *چپ،راست می‌زندونیز…مردمان لُر*

     *درپشت این معامله ازیادرفته‌اند*


  *این قوم قصه سازخاک«مفرغ وبلوط»*

    *بی بحث وبی‌مجادله ازیادرفته‌اند*


*اینان که زیرضربه‌ی جنگ آنچنان شدند!*

     *حالابدون یک فاصله ازیادرفته‌اند*


    *دیروزجنگ،نام‌شان آوازه بودامروز*

       *مثل نمازهای نافله ازیادرفته‌اند*


   *شعرم فدای طاقت این مردم نجیب!*

    *کاین گونه بی‌مجادله ازیادرفته‌اند*


    *دیشب آسمان پرستاره بودازعشق*

   *امروزدراین چلچله ازیادرفته اند*


   *علیانداردانتظارازمردم شهرغریب*

    *مثل شهیددغاغله ازیادرفته اند؟*

     

     *شعر:علی(علیا)سرابی یاقوند*


                 *التماس دعا* 

شهیدان کجایید

فرهنگی

 

 

 

 

 

 

 

پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است

 

 

 پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند

 

 

 

 

 

 شهدا رفتند و ما مانده ایم . برای جانبازان که ماندن چه کردیم  

 

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

 

دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟!... با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ پس با زبان کودکی ام برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است.هرصبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی نمیدانم نظرمیکنی اصلا می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر روز عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم ، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهر شهید پرور اندیمشک ، خون گرم و استوار نام این همه شهید را فریاد می زند  حرف های من تازگی نخواهد داشت ولی روح می گیرد از پر و بال این شهیدان آن روزها که صدای الله اکبر با عمق احساسی وصف ناپذیر از سینه مردمانی ستم دیده پایه های ظلم را می لرزاند ، روزهای نزدیک به انفجار نور ، شهرمان از شجاعت آلاله ها دلگرم بود.ترس دیگر دست و پای کبوتران را نمی بست آمده بودند اثبات کنند در جبهه های حق و باطل ، حق را دلیرانه فریاد می زنند .

 

 

 

 

 

اگر سرتاپای وجودم بلرزد از یاد آوری نامشان سزاست چرا که ره بی انتهای شهادت ، مردانی بزرگ می طلبد و این عزیزان برایم مظهر واقعی اخلاصند . پس به شکرانه این رشادت ها و برای احترام به ساحت مطهرشان در طول این خیابان گام بر می دارم و در هر قدم خویش برای روح بلندشان صلوات خواهم فرستاد .

 

 

ای شهدا برخیزید گویی این جا همه چیز تمام شده است و انگار نسل جهاد دیده دیروز،به خط پایان رسیده است.اگر سراغمان نیایید و کلامی و حرفی بر زبان نیاورید ما هم کم کم باورمان می شود که همه چیز تمام شده است.باورمان می شود که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست ،باورمان می شود که ما هم دیگر باید مد،پرستیژ،آنگارد محاسن ،تیپ اداری و خلاصه همه چیزمان مثل آدم شود !!! اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم ،الحمد لله جنگ خانمان سوز تمام شد!!! ای شهدا که جوانمردی فقط در ذائقه ی شما بود،لحظاتی از خلوت بهشت فارغ شوید،زخم ترکش ها را فراموش کنید و از ما دلجویی کنید.بعد از شما لباس خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم مثل آن روز ها بگوییم "التماس دعا" !!! به ما آموختند که چگونه بخوانیم و بنویسیم !!! 

 

 

ای شهدا،دنیای بی شما و بی امام سخت است ! ای خوش انصاف ها ، اینجا دیگر با خاموشی بلدوزرهای جهادگران ،سنگر و خاکریزی که صداقت و درستی را بنا کند یافت نمی شود.اینجا فانوس ها خاموش است.خیانت به رفیق قاموس و جاویدان و رسیدن به جاه و مقام به بهای خاموشی عزت نفس است . ای شهدا اینجا دیگر از عروج خبری نیست و همه از برای "فنا"دست و پامی زنند . دست های ناپاک به هم گره خورده تا بر نسل جوان امروزی روح بی اعتقادی و دین زدگی را جریان دهد. 

 

 

دنیای غرب بر دل ها طبل هوس می کوبد و روزگار مردم پر فتنه ای که با زبان دین جویای مراد دنیا و مسند و بقا بر قدرت خویش اند و از تکه تکه شدن پیکر ها نردبان صعود می سازند اگر در برابر مظالمشان کلام حق بگویی به "مسلخ گاه"هوی و هوسشانقربانی می شوی و خلاصه اینجا بازار هزار رنگ بی مهری هاست. اینجا ساکنینش به جرم بی وفایی محکومند .آری شهدا برای همین است دلمان تنگ شماست از قول ما به امام بگویید قرار ما این نبود .دیگر از شما گفتن از چند شب خاطره فراتر نمی رود گریه و حسرت در فراق شما به جهالت و حواس پرتی یاد می شود .ای شهدا، به داد ما برسید،اینجا ماندن سخت است. در قنوتمان دلتنگی شماست و در سجده هامان بی تابی فراقتان و در رکوع هایمان خمیدگی دوری از شهادت است .ای شهدا سکوت غربت مان ،درد ناک ترین دردیست که تاب تحمل را از وجودمان زدوده است. ما هرگز به چنین صلح سبزی !!!!! فکر نمی کردیم و تنها میدان های سرخ ،اندیشه مان بود و اینک در قبیله درداز همه کس ما بازمانده ترینیم . به جرم بی شهادتی ریاضت تدریجی مرگ را منتظریم و در تب و تاب وصل به شما لحظه شماریم ، واگر این نباشیم باید آنقدر بی تفاوت شویم که همه چیزمان را یک شبه فراموش کنیم تا ما هم به نوایی برسیم و از راه کارهای تملق و چاپلوسی با فراموشی تفکر امام ، خادمین درگاه مصلحت اندیشان شویم . ای شهدا در روزگار فقر محبت ها نگاهمان لبریز از باده التماس به شماست اگر خوب گوش کنید خواهید دانست که دل شکسته ما بهترین تاری است که در فراقتان شب و روز را می نوازد . بعد از شما تحمل خیلی چیز ها سخت است به بهانه صبر ما را به "سکوت" مرگ آوری دعوت می کنند.

 

 

 

 

 

کام یابی های دنیا مقدمه فراموشی ذکر خداست و خاتمه اش با لبخند شیطان مأنوس است . ای شهدا ما برای شما صبر می کنیم ولو با فنا و فراموشی مان.

 

 

 

 

 

ای شهدا شما که در جلوت دوست خلوت انس یافته اید دستی بر دل های پیر رنج ما برآورید.

 

 

 

 

 

خداحافظ ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوخته فکه ، ای گلوهای تشنه ، ای تشنه های فرات شهادت ، خداحافظ ، شما رفتید و مائیم و راه نا تمام ! ...

 

 

 علی سرابی یاقوند

 

 

خاطره ای که خاطره شدازکربلای ۴

فرهنگی دفاع مقدس

 برای اوالینبار 

 خاطره ای ازساحل نشینان عملیات کربلای تقدیم به ارواح طیبه شهداء


بیاد کسیکه آخرین حلقه فیلم دوربینش اولین عکس مزارش شد


شهید کریم سرابی 


هوالمحبوب


گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک دیماه سال ۶۵


ساعت حدودأ سه بعدازظهر۲\۱۰\۶۵ با فراخوان جانمحمدجاری گروهان الحدید که گروهان غواصی و خط شکن بود در گوشه ای از فرودگاه آبادان تجمع کردند تا فرمانده جاری آخرین توضیحات‌ را بر روی کالک عملیاتی که از قبل بچه های اطلاعات عملیات ترسیم کرده بودند برای آخرینبار توضیح دهد همه بچه ها تمام حواس به صحبتهای فرمانده بود . چهرهای شهدا کاملا مشخص بود و ….. بعداز اتمام جلسه کریم مرا صدا زد و چند دقیقه ای برایم از واقعه عاشورا گفت و درپایان گفت شنیدی جاری چی گفت . گفتم منظورت!! لحظاتی سکوتی معناداری کرد گفت اگر احیانا معبر باز نشد آماده ام برای عبور از معبر دوباره سکوت کرد باز جمله را تکرار کرد آماده ام برای رفتن رو معبر من هم زبانم بند آمده بود و فقط نگاهش میکردم گویا میدانست هردو مسافریم او مسافر سرزمین بهشت و .من مسافر سرزمین مجازی . چراکه تمام جملاتش از آینده بود که بعدها متوجه معانی برخی از آنها شدم خلاصه اومدیم بیرون فرودگاه برای وضو و مهیا شدن برای حرکت که صدا زد علی صبر کن .رفت و تیمور نظر زربن با دروبین آورد اما تنها یک قطعه از حلقه فیلم باقی مانده بود و بدون توجه به من گفت تیمور از خودم تنها بگیر .نگاهش کردم لبخند زد و گفت ناراحت نباش از توهم میگیرد منم سکوت کردم و فقط نگاهش کردم و اوهم لبخند میزد  

گردان حمزه سیدالشهدای اندیمشک خودرابرای عملیات کربلای ۴ آماده کرده بودوماه ها آموزش های مختلف غواصی وآبی خاکی راپشت سرگذاشته بودوهمه درفرودگاه متروکه ی آبادان بااشتیاق زیادمنتظردستورورمزعملیات بودند

 در فرودگاه هرکس به حال خودش بود، فکر می کردی اینجا کسی نیست. ولی چشمانت می دیدند که در زیر نخل ها بچه های بسیجی سر در جیب فکر فرو برده اند و در عالم خود به سیر و سیاحت می پردازند.

 سکوت بود مثل حالت بغض فروخورده ای در گلو، سکوتی بود مثل ریزش آبشاری در دل دریا، سکوتی بود به رنگ سبز که بوی گل نعنا می داد، سکوتی بود به رنگ سرخ شقایقی در آخر یک روز بهاری.روی شاخسار بلبلان جفت جفت سردرگریبان هم نغمه فراق سر می دادند و تو می دیدی که چگونه غنچه ها برای شکفتن پیش پای بلبل از هم سبقت می گرفتند.

باد دست می برد و گیسوان سروها را شانه می زد و با نخل ها از پیمانه دوستی آهسته نجوا می کرد. روزگار باد بود و باران،‌ وقت باروری زمین بود و رعد آسمان، زمین به خود می بالید و نرگس ها مست بودند و بی قرار.

 روز در تلاطم آخرین نفس خود، لحظه ها به سرعت سپری می شد و روز سوم دی ماه ۶۵ می رفت تا آخرین ساعت های خوش را به پایان برساند. قلب فرودگاه آبادان به تپش افتاده بود، زمزمه های خداحافظی انصارالله همراه با هق هق گریه های سربازان گمنام خمینی(ره) ملائکه را به تعجب و داشته بود و باند پرواز برای شهدای آینده آماده شده بود.

سرانجام لحظه حرکت گروهان غواص فرارسید. طبق معمول هر کس دست یکی را گرفته ومی گوید فلانی اگر رفتی شفاعت یادته نره، فلانی سلام ما را به شهدا برسان و...

ومن هم فقط غرق تماشاشده بودم

 سوار بر تویوتا بطرف جزیره مینو حرکت کرده و در کنار اروند خروشان پیاده شدیم تا دقایقی دیگر گروهان الحدیدمیرفت تا به قلب سیاه دشمن بعثی بزند

 هنوززمزمۀ تلاوت قرآن ازمیان لب های *شهیدکریم سرابی بگوش می رسید... بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء گروهان به طرف خط براه افتاداز کنار یکی از سنگرها که رد شد صدای روح بخش دعای توسل با صدای حاج صادق آهنگران بگوش میرسید. یا فاطمه الزهرا یا سیدة نساء العالمین ـ اینجای دعا را بفال نیک گرفته با قلبی مطمئن براه خود ادامه داد.

 لشکریان امام زمان(عج) برای اینک هنگام حرکت در آب از هم جدا نشوند، طنابی را آماده و به تعداد هر نفر گره ای را به فاصله یک متر روی این طناب زدند و گره اول را گذاشته بودند تا انشاء الله حضرت ولیعصر(عج) سرطناب را بگیرد و اصحابش را هدایت کند.

 عملیات شروع شده بود و بسیجیان جان بر کف با یورشی جانانه از خط مقدم دشمن گذشته و به قلب سپاه بعثی زدند... فردا صبح هنگامی که هوا روشن شدخبرها این بود: 

خون فرمانده گروهان غواص شهید جان محمد جاری در ساحل اروند، به جریان افتاد تا که به ابد راهش بماند...


 راز نهفته تعجیل شهید ماشاالله ابراهیمی در آخرین نمازش آنجا که به نیروهایش فرمود "برخیزید که دیگر جای درنگ نیست، اینک زمان رفتن است" برای جاماندگان کاروان مرگ سرخ، وقتی روشن شد که ماشاءالله پس از جنگی جانانه چشم به آسمان دوخت و بسوی ملکوت اعلی پرکشید...

 شهیدجهان مالزیری به جهان دیگر شتافت، چرا که این جهان جای ماندن نبود و شهیدشهرام کیخا با یک لبخند زیبا دلهای ما را همیشه داغدار کرد.و شهید۱۵ساله حسین نیازی با زمزمۀ یا حسین(ع) در آخرین لحظۀ زندگی کوتاه و پربارش به سوی جایگاه ابدی رهسپار شد تا به ما بگوید هیچ نیازی به این دنیای پر معصیت ندارد...

★ شهیدکریم سرابی رفت تا از سراب دنیای فانی به حقیقت محض الهی بپیوندد و★ شهیدجهانگیر پاپی رفت تا با شهادت سرخ خویش نهال سبز اسلام ناب محمدی(ص) را جهانگیر کند.

 و اینچنین بود که مردان مرد و شقایق های خونین و دلاوران عرصۀ آتش و خون، بعد از پرواز از فرودگاه آبادان به آسمان ارغوانی پر گشودند و رفتند تا ما بمانیم و بار امانت آنها را به دوش بکشیم... و امروزدلم دوباره گرفت باابری ازباران خاطرات هنوزهم درمیان آنهمه سکوت نخل های بی سرونهرهای جاری واروندخروشان صدای شهیدکریم سرابی که میگفت هنوزعمربن سعدهازنده اندهنوزیزیدیان زنده اندوهنوزهم امام حسین علیه سلام فریادمیزندهل من ناصرٱینصرنی ؟درگوشم طنین اندازشده وعطرشهدافضای اطاق تنهایی ام را خوشبونموده انگارقراراست خبری آیدشاید......


             التماس دعا

علی (علیا) سرابی یاقوند

۱۸/خرداد/۹۴ساعت ۱۵






به نام خدایی که لر آفرید

فرهنگی سیاست عکس تاریخ

تقدیم به :

شهدای قوم بزرگ لردرعرصه دفاع ازانقلاب وتمام کسانیکه

هنوزدرعشق وشورولایت سرمست وجاوادن ؛ گوش به فرمان

ولی امرمسلمین امام خامنه ای استوارایستاده اند...

هوالجلیل

فرزند کوهستانیم از نسل باران

داریم نشاط دیگری با چشمه ساران

آن رود و جنگل صفای دیگری داشت

کوه را حال و هوای دیگری داشت

برف حواشی اندک اندک آب می شد

احساس ما هم بستر آب می شد

شاهین اوج قله اش پرواز می کرد

آهو به روی صخره هایش ناز می کرد

مَردیم و با مردانگی ها آشناییم

فرزند آریو برزن از کوه دفاییم


مهمان نوازی خصلت ممتازمان است

آهنگ برنو بانگ طبل و سازمان است

اهل صفاییم و باکینه اندر پنجه بودیم

از ظلم ارباب زمانه رنجه بودیم

ما با صدای پای اسبان خو گرفتیم

ما انس با رقصیدن آهو گرفتیم

ما با بلوط ریشه در خاک آشناییم

با کعبه ی دل زمزم پاک آشناییم

ما از حریم خانه کردیم پاسبانی

ماندیم به تاریخ حوادث جاودانی

در راه دین صدهاگل نو رسته داریم

ما ساقی میخانه مان را دوست داریم

مابا دلیری ها شهادت پیشه کردیم

گفتاررهبررابه دل اندیشه کردیم

علیااگرامروزچنین برغم سواراست

برگُردِه اش آثارزخم هاماندگارست


...علی سرابی یاقوند...

 

کپی بدون ذکرمنبع ممنوع


 

درباره ما

به وب سایت لر پرس ✋ خوش ✋ آمدید قوم لر یکی از سربلندترین اقوام ایرانی است که نقش بی بدیلی در ساختن تمدن ایرانی ایفا کرده است.مردمان لرزبان در کشورهای ایران-عراق-سوریه-چین-عمان -ترکیه- روسیه و افغانستان زندگی می کنند. لرزبان ایران در جنوب غرب کشور و در امتداد کوههای سر به فلک کشیده زاگرس سکونت دارند.لرستان پشتکوه یا ایلام امروزی از دیر باز یکی از اصلی ترین سکونتگاههای قوم لرمحسوب می شده و می شود.

جستجو

تصاویر منتخب

آرشیو

نويسندگان

لینک دوستان

اشعار لری

شبکیا اجتماعی

موضوعات

 

پایگاه تحلیلی خبری لرپرس

ارائه اخبار وتحلیل های جامع _ معرفی قوم لر _ارسال آهنگ ها و دکلمه های قدیم و جدید_ معرفی جاذبه های طبیعی باستانی گردشگری