تصاویر انتخابی

شعرطنز توییتری + فضای نخبگانی

فرهنگی اشعار دفاع مقدس بسته خبری

حقایق تلخ توییتر

 

شنیدم که توییتر محل نخبگان است

محل دانشمندان در جهان است 

رفتم با شور و شوق منهم دوان دوان   

تا فرا بگیرم علم توییتر را فراوان 

اما آنچه شد نصیبم از جمع عالمان

مهر باطلی بود که خوردبه خیالمان

چون ندیدم عالم و دانشمند فرهیخته ایی

 که نکند نذر عباس روغن های ریخته ایی

من ندیدم عشق را در بین این جماعت

یا نباشد کسیکه غریب باشد با خیانت

آنچه دیدم ربات هایی بوده بی شمار 

مثل انسان بودند اما تهی از روزگار

 گروه دیگر مسئولان کشور ایران بود 

که دمادم توییت و سخن از آنان بود

این جماعت که چنین بوده عامل فیلتر

روسفید کردند لنین و صدام و هیلتر

هرکدام با مطلبی جولان دهند 

برخی هم از این طریق فرمان دهند

ظاهرا فیلتر فقط برای ما مردم است

چونکه رد مسئولان در تمام آنجا هست

عده ای هم در پی جذب فالور بودند

برای اینکار بسی ناله ها را سرودند

عده ای دیکر ولی درپی شوهر روان 

می نوشتند راست دروغ را بی امان 

عده ای با نقاب و عده ای چادربسر 

اسمشان خانم بود در رفتار ولی پسر 

آنکه می گفت سرباز هفت ماه خدمتم 

معلوم شد که زن بوده این مدت هم 

آنکه می گفت شیرینم و خانه دار 

عاقبت آشکار شد پسری بود بیکار 

افرادی روزمرگی بود کارشان 

می نوشتند هرکاری را تو آمان  

تعدادی هم می نوشتند حرف مفت 

هرچی داشتن در توییت ها می گفت

 دختران بسیار دیدم شبیه پیرزن 

که همانند ربات شمرده گفتند سخن 

این گروه که ردشان بود آلبانی 

پوشاک می کردند خود را پنهانی

این جماعت که نداشته شجاعت 

مثل موش در سوراخ بوده راحت 

کار این ها که وطن فروشی بود

شده بودند نوکر قوم جهود 

عده ای نامشان بوده بر عنداز 

کله ها مثل گوجه چشماها مثل پیاز

زیر پتو راهپیمایی مداوم داشتند

 در خیالات همیشه حکومت برمیداشتند

با همین خیال واهی مست بودند

مثل گله قاطری یکدست بودند

هرکجا که می رفتم دکتر و مهندس بود

تحلیل های آبکی گفته ها نارس بود 

کارشناس های زیادی بود اما درهم 

نظریه می دادند درشادی و درغم 

حرف مفت در توییتر بسیار است

فوش دادن هایشان آخرین راهکار است 

اینهمه دکتر بیکار اینهمه استادکار

اینهمه مهندس و کارشناس و معمار

اینهمه اساتید و تحلیل گرهای گران  

تنها من بی سواد بودم در میان آنان 

اینهمه جراح و قاضی که استاد بوده 

پس چرا در مملکت اینهمه فساد بوده

باند بازی در توییتر صف اول بادا 

هرکسی باندی نداشت بوده مثل علیا

در این بین تعدادی انگشت شمار 

دغدغه داشتتد برای روزگار 

آنهایی که واقعا دغدغه مند بودند

از دل و جان حرف راست می سرودند

نداشتن خریدار اما در آنجا 

نداشتند فالوری همانند آنها 

هرچیزی که ارزش علمی داشت 

ازبخت بد خریداری هم نداشت 

آنچه یاد گرفتم از اینهمه اهل قلم

دروغ و ریاکاری بود دمادم

خدا هم در توییتر غریب و بیکس بوده 

چونکه مسئولان ما اینجا درراس بوده 

کسانی که واقعا دلسوز مردم هستند

اسیر نامردی این فیلترینگ پست اند

گویا فیلتر صرفا سهم مردمان ماست

پس چرا مسئولان ردشان در آنجاست 

اگر توییتر بد است پس چرا مسئولان

هرکدام از توییتر دارند رد و نشان 

چرا قانون برای همه یکسان نبوده 

چرا فیلترینگ برای این مدیران نبوده 

چرا وزیر و وکیل و نماینده همگی 

در توییتر می کنند آسوده زندگی 

ظاهرآ این مسئولان دوست ندارند  

مردم از کارهایشان سر درآرند 

احتمالا ریگی به کفش مسئولان است

که با فیلتر کردن کارشان آسان است

در توییتر چون نداشت علیا رفیق و آشنا 

زده بیرون از توییتر بدون سر وصدا 

 

علی سرابی یاقوند

 

شعر سیاسی تلنگری بر افکار کج

فرهنگی دلنوشته های زیبا ادبیات کهن

تلنگر 

پاسخی کوتاه به کسانی که هنوز هم فکرشان در بی فکریست 

 

شاعری گمنام ولی ایرانی تبارم من 

از نسل سلمان و مانی و مازیارم من

بر تن لباس سپاه و بند حمایل دارم  

از حیله دشمنان آگاهی کامل دارم 

 در وقت خطر نخفته بیدار هستیم  

آماده فرمانبری از حضرت دلدار هستیم

چون شیر میان بیشه زاریم مردم

مانندسیاوش دل بی غش داریم مردم 

ما در رگ خویش خون غیرت داریم 

در تاریکی و جهل نور عبرت آریم 

ما را به این منافقین کاری نیست

 با لبخند های مارقین کاری نیست

 با حیله قوم قاسطین کاری نیست

 با غیرازامیر المومنین کاری نیست 

ما به عشق سیدعلی میثم تمار شدیم 

همگی از دل و جان مالک و عمار شدیم

دل خوش به وجود حیدر زمانه هستیم

گرداگرد شمع او همه پروانه هستیم

تا دست ولایت بر سر ما باشد ای دوست

تا شور شهادت نقش دلها باشدای دوست

تا سید علی رهبر و امام امت باشد 

تا رهبر.ما نائب حضرت حجت باشد 

آماده ی جنگ با دشمنان این دیاریم 

ما صف شکنان فاتح در هر کار زاریم 

ما بر سر خود سربند یا حیدر بستیم 

ما بر سر عهد خودمان بارهبر هستیم

سرمنشاء انقلاب اسلامی ماعاشورا ست

این مملکت با عشق حسین پا برجاست

ریشه این انقلاب در امتداد کربلاست 

اندیشه ی ما جاری به دشت ،نینواست

بیعت شکنی در کردار ما ندارد جایی 

در سر ما نباشد بجز نام علی سودایی 

در کشور ماممنوع بوده خط فتنه گری 

ممنوع بوده بد و بیراه به سپاه ورهبری

ای فتنه گران که در پی تجزیه ایرانید 

تا ما زنده ایم همچو موش سرگردانید  

هرگز نخواهید دیدشما تجزیه ایران را

یا که نا امن کنید مسیر مردم دوران را 

اینجا سوریه نبوده زنان را به اسارت ببرید

یا عراق نیست زنان را به عمارت ببرید 

اینجا ایران است دیار مردمانی پهلوان

سرزمین مهرورزی و دیار مردمی با ایمان   

اینجا ایران است با یک سپاه پاسداران 

خوار و ذلیل کرده ابر قدرت را در جهان 

اینجا ایران است زادگاه نامداران به نام 

زادگاه ارتشیان غیور و پشتیبان اسلام 

اینجا ایران است مردمانی بسیجی دارد 

مردمانی از دیار شلمچه و دوائجی دارد 

اینحا ایران است با نسل جوانانی غیور

جوانانی که همه آماده اند بهر ظهور 

اینجا ایران است دیار شهیدانی نامدار 

سرزمین حاج قاسم ، سرزمین شهریار  

اینجا ایران است که دارد مردمانی دلیر 

مردمانی با شجاعت که دارند دل شیر 

اینجا ایران است هزاران مثل علیا دارد 

که برای حفظ این خاک شوری والا دارد

اینجا ایران است اگر دارد هزاران مشکل

اما هرگز نفروشند عزت خود را به ارازل 

 اینجا ایران است که دارد رهبری وارسته 

که قدرتهای جهان مقابلش دوزانو نشسته

شاعر علی سرابی یاقوند

چرا رستم سهراب را کشت با شعر علی سرابی یاقوند +عکس

فرهنگی دلنوشته های زیبا ادبیات کهن

 

‍ چرا رستم سهراب را کشت و علت آنکه رستم ننگ پسر کشی را بر دوش خود کشید ؟ 

 

باز دستم به قلم رفت و دل پروازکرد

نام رستم آمد و قصه را آغاز کرد 

چرا رستم قاتل سهراب شد 

چرا خجر پدر سوی پسر پرتاب شد

چرا رستم خود سهراب را کشت 

چرا سهراب را با خنجر ، زد از پشت

چرا رستم شده قاتل سهراب 

که بعد از مرگ او باشدبی تاب 

چرا رستم خود را بی پسر کرد 

چرا خود را خود خونین جگر کرد

آیا رستم نمی دانست سهراب

بوده زائیده آفتاب و مهتاب

نبوده در مرام شیر دوران  

که نشناسداوفرزندش را آسان

مگر ننگ نبوده در همه دنیا 

پسر کشتن میان ما انسانها 

پس چرا رستم را گویند قهرمان

بوده او سردار نامدار ایران 

پس چرا نام رستم شد افتخار

بهترین الگو بوده آن سردار 

قدیما تا پهلوان میرفت میدان

بلند میخواند او نام نیاکان 

محال است سهراب نگفته نامش  

نبوده نام رستم در کلامش 

پس چه رازی بود همراه رستم

که چنین برنسل خویش نمودستم

 بدون شک رستم او را شناخت 

میدانست بسوی سهراب کرده تاخت

اگر رستم نشست بر سینه سهراب 

اگر بر کشتن سهراب بود بی تاب 

اگر باخنجر گرفت جان پسر 

اگر آن لحظه نبود رستم پدر 

اگر این ننگ را برخویش خرید 

اگر در گشتن دستش نلغزید 

چونکه سهراب سپاه توران بود

و رستم در سپاه ایران بود 

رستم باید میان سهراب و ایران 

یکی را انتخاب می کرد ان زمان 

او میدانست اگر پیروزگرددسهراب 

و رستم را بکشد او با شتاب  

یعنی پیروز سپاه توران است 

و این ننگ تا ابد بر ایران است

اگر سهراب بعد از فتح می فهمید

که آن رستم بوده در خون میغلطید

اگر سهراب میفهمید قاتل پدر بوده

برای انتقام نگشت آسوده 

برای انتقام خون رستم 

 می کشید تیغ برتمام عالم 

که او دریایی از خون راه مینداخت

به هرسوی ایران سهراب میتاخت

تا شاید التیام گیرد او چنین 

 واژگون میکرد سوار را بازین 

ابتدا ایران به آتش می کشید

 آتش به خون سیاوش می کشید

کیکاووس را میکشت با شمشیر

حتی رحم نمی کرد به جان امیر

از ایران یک زمین سوخته میماند

هیچکس زنده در ایران نمیماند

واین یعنی باخت ایران در باخت

یعنی که بنای ننگ را می ساخت

ولی رستم که بود از راز آگاه  

که سهراب بعد او میگردد تباه 

پیش خود اندیشه کرد آن پهلوان 

این راه را پیشه کرد آن پهلوان 

خواست اول سهراب ادب شود 

تا دشمن را غافل از شب شود 

وانگهی با اندکی نوش دارو 

سهراب را جدا کتد او از عدو 

گرفت در دست درفش کاویان را

نگاهی کرد خدای آسمان را 

 کشیده نعره زجا برخاست رستم

سوار بر رخش وارد شد بر رزم

 پسر را زد نیشتری تا که ایران 

نگردد بدست دشمن ویران 

تا درفش کاویانی بماند استوار

تا نگردد سرنگون رستم تبار 

لشکر توران تا دیدن سهراب 

سرنگون شد از زین با عتاب 

تسلیم رستم شدن سپاهیان 

شکست را قبول کردند تورانیان 

نوشدارو نرسید سهراب مرد 

رستم اما بهر ایران جان سپرد 

ندیدم مردتر از رستم در پیکار

که گذر کتد ازخودش سردار

نبود جنگ رستم وسهراب در آن روزگار

که جنگ ایران بود و دشمنانی خونخوار 

در آنجا جنگ ایران بود و جنگ توران 

که داشتند کینه ها از نام کشور ایران 

ولی در سینه رستم رازش نهان بود 

که شناخت سهراب از ابتدا عیان بود 

ولی چاره نداشت رستم جز نبرد 

که گیرد راه دشمن را آن مرد 

حالا کدام مسئول این کار کند 

 خود را برای ایران شکار کند 

کدام مسئول چنین بوده به میدان 

که گیرد درس عبرت از پهلوان 

کدام مسئول دار از رستم نشان 

دارد نشانی از اتدیشه شیرمردان

کدامین مسئول است مثل علیا

چنین تفسیر کند تاریخ خود را 

تا شنیدم که گفت کاتوزیان 

قصه ی رستم یلی در سیستان 

جان علیا شد شرر از حال او 

جان گرفت برای رستم بال او

شاعر : علی سرابی یاقوند 

سردار رادان تنها نیست+تصاویر

فرهنگی دلنوشته های زیبا اشعار دفاع مقدس بسته خبری

 

سردار رادان هیچوقع تنها نیست 

راه رادان از شهدا جدا نیست

دفاع از آیات قرآن واجب است 

دوری از آن در مسیر خدا نیست

ترویج بی حجابی بادوری از ولایت

خواسته هیچ یک از شهدا نیست 

همه باید مطیع قانون کشور باشیم

رد ناهنجاری در نژاد آریا نیست

هرمردی که مخالف حجاب است 

آثار غیرت در جانش پیدا نیست

گرگ اگر ناموسشان را راحت ببرد 

جرات دفاع کردن درآنها نیست

دخترانی که بی حجاب هستید 

هیچکس فکر ازدواج با شما نیست

اگر پسری شما را انتخاب نمود 

اون پسر در زندگی باوفا نیست

پس بدانید که سردار رادان 

دشمن آدم های باصفا نیست

مردم حامیان رادان هستند

 سربنددمردم بجز یازهرا نیست

قسم به خون زلال تمامی شهدا 

بجز حق خلاف رفیق علیا نیست

علی سرابي یاقوند 

 

شعر طنز اجتماعی با موضوع وام

فرهنگی مثنوی های جدید سیاست

 

#تلخندسیاسی    #طول_عمروام

بعدازعمری زندگی بادردورنج بسیار 

آخرزمین گیرشدم بااین دنیای مکار 

ازوقتی چشم گشودم درصف نشسته بودم 

یاسرکاری بودم یامیرفتم سرکار

عاقبت اززندگی لڌتی من ندیدم 

با سختی زندگی اسیرم کردروزگار

تاخونه میرسیدم سریعأ میخوابیدم

رمق دیگر نداشتم ازمشکلات بسیار

ازنوبت گازبگیرتاصف شیرو پنیر

بارهادرصف متروچرت میزدم بیشمار 

ازبس که کارمیکردم بدون استراحت 

تابه خودم اومدم شدم علیل وبیمار

یک روزرفتم اداره برای راه چاره 

نمودم درخواست وام باحالتی گرفتار

باعجزوناله گفتم برس بحال زارم 

وام ضروری میخوام که دردم شده آشکار

مدیرکل امضاکرددادم معاون اول

اونم نوشت برایم برو پیش دفتردار

رفتم پیش دفتردار نامه روکردشماره

گفت بده به معاون نوبت اونه اینبار

رفتم سراغ پاراف نزد آقا معاون 

جوابش راگرفتم باحال زارواشکبار

اینچنین نوشته بود معاون اداره 

تاسال دیگه صبرکن شایدرسداعتبار

حالاسه سال گذشته هنوزوام نگرفتم

درعوض بدتر شدم ندارم دیگر قرار 

وضعیتم وخیم شد بردنم بیمارستان 

بین راه رسیداجل با سند پایان کار

برای کفن ودفنم یک کارتن قندآوردن

اونم ازحقوق کسرشددرردیف بدهکار

خلاصه چهلمم رفت رسید اولین سالگرد

وامم تصویب نشده پوسیدم من در مزار

میترسم ازماجرا دق کننداهل وعیال

برای وام گرفتن بشن از دنیا بیزار

حال علیا گرفته از اینمه حق کشی

که میبند او هر روز در میان این بازار 

شاعر وتحلیلگر #علی_سرابی_یاقوند

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد

درباره ما

به وب سایت لر پرس ✋ خوش ✋ آمدید قوم لر یکی از سربلندترین اقوام ایرانی است که نقش بی بدیلی در ساختن تمدن ایرانی ایفا کرده است.مردمان لرزبان در کشورهای ایران-عراق-سوریه-چین-عمان -ترکیه- روسیه و افغانستان زندگی می کنند. لرزبان ایران در جنوب غرب کشور و در امتداد کوههای سر به فلک کشیده زاگرس سکونت دارند.لرستان پشتکوه یا ایلام امروزی از دیر باز یکی از اصلی ترین سکونتگاههای قوم لرمحسوب می شده و می شود.

جستجو

تصاویر منتخب

آرشیو

نويسندگان

لینک دوستان

اشعار لری

شبکیا اجتماعی

موضوعات

 

پایگاه تحلیلی خبری لرپرس

ارائه اخبار وتحلیل های جامع _ معرفی قوم لر _ارسال آهنگ ها و دکلمه های قدیم و جدید_ معرفی جاذبه های طبیعی باستانی گردشگری